پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ
دلم از خیلی ها گرفته حتی از خودم،باخودم میگویم چرا این روزاهمه خاکستری رنگ شدن
وقهرمان های توی قصه های مادرم حالا دیگر قهرمان نیستند؟چراشونه های مادرم روز به روزخمیده ترمیشوندولبخند هایش تصنعی تر؟
همیشه فکرمیکردم وقتی به این لحظه برسم بهترین زمان عمرمه
ولی الان اصلا همچین عقیده ای ندارم تمام خاطرات این دوترم جلوی چشمم مثل فیلم صامت اکران میشه
خواب های شیرین بعد کلاس
چه شبایی تانزدیکی های صبح بابچه ها که نمیخندیدیم .