گلایه امام حسین (ع) به اهل کوفه(به زبان لری)
هَیجار(فریاد)
- به اهل کوفه او فِشاند هَیجار که نی بینم به دشت کربلا یار
- که اَی مردم نوشتین و اُوَیدُم به دشت غم بُهون و مالِ زَیدُم
- اُوَی هیجده هزار از نامه هاتون کُجِه رَه عهد و پیمون وفاتون
هَیجار(فریاد)
این عزل حافط تقدیم به شما:
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی*ارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی*ارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی*گیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی*ارزد
حکایت موندن و رفتن نیست
حکایت قصه غریبی دلیه که نرفت و غریبه شد
از همه چیزش گذشت و همه ازش گذشتن
گفتن بری غم غربت می گیرت
سادگی کردو نرفت!
نرفت که نکنه ترک بخوره
غافل از اینکه اینجا پر از سنگ برای شکستن..
پدرم درروز های طلایی جوانی اش که همه از جنگ وجانبازی وشهادت می ترسیدند،جانش را درکف دستش گذاشت وشجاعانه به جبهه رفت.
تقدیم به پدرم
قلمم راست بایست!
واژه ها ...گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است به نام "پدر"
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,